نخستین ترانه‌ی اعتراضی در ایران


محمود خوشنام: هفته‌ی گذشته، نگاه خود را بر ترانه‌های اعتراض در ایران از مشروطیت تا «مرغ سحر» بهار- نی داود افکندیم و دیدیم که چگونه تب و تاب برخاسته از جنبش، پس از یک دهه، با راهبندان‌های تازه روبرو شد و در دامن اخلاقیات آرام گرفت. اگر مرغ سحر، سروده‌ی ملک‌الشعراء بهار نبود، این آرامش زمان درازتری می‌پائید ولی «بهار» با مرغ سحر و چند ترانه‌ی دیگر- با همکاری نی‌داود و درویش خان، صدای اعتراض را زنده نگاه داشت.


زمینه‌های شکل‌گیری مکتب صبا


پس از پایان جنگ دوم جهانی- و در دهه‌ی ۲۰ خورشیدی خودمان- موسیقی ایران بیشتر به سوی عاشقانه‌ها گرایش پیدا کرد. با آن‌که ‌گاه فضا ملتهب می‌شد و این التهاب در روزنامه‌‌ها و مجلات، حتی در شعر بعضی از شاعران بازمی‌تابید، تصنیف و ترانه، هم‌چنان سر در گرو عشق و عاشقی داشت. البته این اعراض از اعتراض، از جهتی به سود ترانه تمام شد. آهنگسازان و ترانه‌سرایان، فرصتی مغتنم یافتند تا کیفیت کار خودشان را از نظر فنی و هنری بالا ببرند. حالا دیگر زمانه به یک تار و سه‌تار نمی‌توانست دل خوش کند، گروه می‌طلبید و گروه تمرین و پرورش می‌‌خواست. مکتب بارآور «صبا» شاگردان ممتازی را تربیت کرده و روانه عرصه موسیقی کرده بود.
شماری از این شاگردان، نه تنها با ردیف موسیقی ملی آشنا بودند که نیروی آهنگسازی (کمپوزیسیون) پیدا کرده بودند. همین نیرو بود که فضای غم‌زده و تک‌صدایی موسیقی ایران را درهم ریخت. از بخت خوش اینان، دو - سه سالی بود که نخستین فرستنده‌ی رادیوئی در تهران نیز بنیاد شده بود که می‌توانست آفریده‌های آهنگسازان تازه و بااستعداد را پخش کند. دو - سه سالی دیگر نگذشت، که آنان توانستند، خوانندگان خوش‌صدائی نیز پیدا کنند. به این ترتیب چند ارکستر بزرگ در رادیو به وجود آمد و موسیقی ایران را فخر و غروری بخشید.
این آهنگسازان اهل سیاست نبودند ولی کیفیت کار را به گونه‌ای در آوردند که در آینده توانائی ساختن قطعات متعهدانه را نیز داشته باشند!

«مرا ببوس»، نخستین ترانه‌ی اعتراضی در ایران

چندان دیر نپائید که یکی از آنان «مجید وفادار» بی‌آنکه خود بخواهد، خالق آهنگی شد، که «مرا ببوس» نام گرفت. شعر را یک «پان‌ایرانیست»، به‌نام حیدر رقابی سروده بود. «مرا ببوس» پس از «مرغ سحر»، نخستین ترانه‌ی اعتراضی در ایران به شمار می‌رود. اگر پیامش زیبا‌تر از مرغ سحر نباشد، تمثیل‌پردازی‌اش از آن بهتر است. این تمثیل‌پردازی آن‌چنان است که می‌تواند ترانه را به هر حادثه‌ی اجتماعی یا سیاسی منتسب کند؛ از جمله در مقام بیان اعدام افسران وابسته به حزب توده دانسته شد. «رقابی» در بند اول متن خود با زبانی شاعرانه از «پایداری» در مبارزه می‌گوید:
« در میان توفان
هم‌پیمان با قایقران‌ها
گذشته از جان
باید بگذشت از توفان‌ها
به تیره شب‌ها
دارم با یاران پیما‌ن‌ها
که برفروزم
آتش‌ها در کوهستان‌ها»
شاعر در بند دوم که عنوان فرعی «آخرین دیدار» را دارد، از سپیده‌دمی می‌گوید که اگر چه روشن است ولی او را بازنمی‌دارد از وفای به عهدی خونین که با صبحی روشن‌تر دارد. با دلدار که بدرود می‌گوید، در چشمش می‌خواند که این آخرین دیدار است:
«ستاره مرد، سپیده زد
چو یک فرشته یارم 
نهاده دیده برهم
میان پرنیان غنوده بود
در آخرین نگاهش
نگاه بی‌گناهش
سرود واپسین سروده بود.»
شاید خطا نباشد اگر «مراببوس» را سرآغاز دوره تازه از ترانه‌های اعتراض بدانیم که در دو دهه چهل و پنجاه خورشیدی مورد استقبال مردم بوده است.

0 ديدگاه:

ارسال یک نظر