طرح سبز/ به یاد شهدا؛ شعری از شفیعی کدکنی



برای مشاهده در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید.

درین شب ها،

که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد.

درین شب ها،

که هر آیینه با تصویر بیگانه ست

و پنهان می کند هر چشمه ای

سرّ و سرودش را

چنین بیدار و دریا وار

توئی تنها که می خوانی.

توئی تنها که می خوانی

رثای ِ قتل ِ عام و خون ِ پامال ِ تبار ِ آن شهیدان را

توئی تنها که می فهمی

زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را.

بر آن شاخ بلند،

ای نغمه ساز باغ ِ بی برگی!

بمان تا بشنوند از شور آوازت

درختانی که اینک در جوانه های خُرد ِ باغ

در خوابند

بمان تا دشت های روشن آیینه ها،

گل های جوباران

تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را

ز ِ آواز تو دریابند.

تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام.

تو، بارانی ترین ابری

که می گرید،

به باغ مزدک و زرتشت.

تو، عصیانی ترین خشمی، که می جوشد،
ز جام و ساغر خیام.

درین شبها

که گل از برگ و

برگ از باد و

ابر از خویش می ترسد،

و پنهان می کند هر چشمه ای

سرّ و سرودش را،

در این آقاق ظلمانی

چنین بیدار و دریا وار

توئی تنها که می خوانی…

“محمد رضا شفیعی کدکنی”

ترانه سبز (396) - آزادی چیست؟ - پویار و شاهد

ترانه سبز (395) - برای فردای نو - ستاد ما

ترانه سبز (394) - رقص خون - مازیار عطاران

ترانه سبز (393) - رهایی -

ترانه سبز رهایی که توسط جمعی از خوانندگان به زیبایی اجرا شده است. 





متن ترانه:
بترس از اين هجوم ٍ پروانه و کبوتر / خاتون ٍ من طلوع کن ، آفتابى شو برادر / ديدى که آخر ٍ راه / به سمت ٍ دريا رفتن/ بدون ترس و ترديد ناگفته ها رو گفتن / ببين چه پرشهامت دل به ستاره بستن / به لطف همصدايى از جونشون گذشتن / بترس از اين هجوم ٍ پروانه و کبوتر / خاتون ٍ من طلوع کن ، آفتابى شو برادر / بهانه ها شيرينه در غيبت ٍ رهايى / بايد به کوچه پيوست به سمت ٍ همصدايى / تو هر شهر و ولايت / چه در ميهن چه غربت / خاموشى کار ٍ ما نيست / همت کنيد جماعت / بترس از اين هجوم ٍ پروانه و کبوتر / خاتون ٍ من طلوع کن ، آفتابى شو برادر / جهان داره ميبينه / تو هم چشماتو وا کن / پروانه رو نرنجون / زندونى رو رها کن / ببين تا باورت شه / هنوز دوباره ميشه / آزادى رو ميگيريم / يک بار واسه هميشه

ترانه سبز (392) - فریاد آزادی - فربود افراز

ترانه سبز فریاد آزادی کاری زیبا از فربود افراز 
راوی این آهنگ یک راننده تاکسی جوان و تحصیل کرده است و از مشکلاتش میگوید و به بیشتر شدن مشکلات خودش بعد از انتخابات اشاره می کند و سرانجام در تظاهرات کشته می شود.


متن ترانه:


هوا سرد پر از گرد و غبار / خورشید ابر معلوم نیستش هر دو کجان فضای جامعه که اصلا گفتن نداره / اینقدر گفتن که بگم یه جمله ام حرامه
به چی دل خوش باشم جیب پر پول بابام / رئیس جمهوری که هست الگوی ماها
شیرم از شهریور میشه سهمیش قطع / بنزینم سر مسافرکشی سهمیش رفت
احساس می کنم رسیدم به ته راه / امشب باز چی جواب بدم به بچه هام
دخترم یه هفتس ازم می خواد آب نبات / بگم چی بهش ؟ نخریدم باز برات
دست زنم شده پر از چین و چروک / ولی بازم نمیاره هیچیو به روش
سر برج نزدیکه بازم قبض اجاره / خدا بندت نمی تونه شب بخوابه


خدا تو با مایی پس فریاد آزادی / ما تا جان داریم با هم فریاد آزادی
تو پیروزی اگر که همراه با مایی / این راه ما نداره خط پایانی


عمرم پای نمیکت آ سپری شد / که اینطوری نخورم خب به دری قفل
فوق لیسانس دارم ولی کار بی کار / چون توو این مملکت باید پارتی داشت
آخر شد صبح تا شب کنم دنده عوض و / بالا سرم و شکر کنم بشه بلکه فرج
رای دادم بشه وعضمون متحول / ولی برگشت به کار اون متقلب
می گن کمتر از 600 در آمد زیر خط فقره / نشده بیشتر از 100 به جیب من بچسبه
اندکی صبر جدا سحر نزدیکه / نه! به خدا زندگیم داره جهنم میشه
فقط مونده یه راه برم کنم اعتراض / مردم و دیدم توی خیابون پر از اتحاد
دستم و مشت کردم دادم فریاد و سر / که ناگهان یکی به سمتم رگبار و بست

تکرار کروس و صدای گلوله و تظاهرات

برادر آریا آرام نژاد: آریا بیماری قلبی دارد، پیش از هر فاجعه ای صدای ما را بشنوید





برادر آریا آرام نژاد نسبت به انتقال این هنرمند و آهنگ ساز حامی جنبش سبز به بند قاتلان و مجرمین خطرناک ابراز نگرانی کرد و گفت: برادرم را به جرم خواندن یک آواز زندانی کردند و حالا در این دارالتادیب یک جوان دلسوزی که نسب به مردم کشورش احساس مسولیت می کرد را باید شب و روز را با قاتلین و دزد ها به سر کند.

خبرهای منتشر شده حاکی است که برخی از زندانیان سیاسی در شهرستان بابل از جمله انتقال آریا آرام نژاد (هنرمند، خواننده و آهنگ ساز حامی جنبش سبز)، علیرضا فلاحتی، علی عباسی و رحمان یعقوبی دیگر زندانیان سیاسی مازندران به بند سارقین و مجرمین خطرناک منتقل شده اند که برخی از خانواده ها ضمن تایید این خبر نسبت به وضعیت زندانیان خود ابراز نگرانی کرده اند.

مهدی آرام نژاد برادر آریا آرام نژاد در گفتگو با خبرنگار کلمه می گوید: ما همواره سعی کردیم در نهایت آرامش و سکوت پیگیر وضعیت برادرم باشیم تا به قبا و ردای آقایان بر بخورد تا این موضوع یک طوری به نتیجه برسد اما در نهایت متوجه شدیم که آنها را با قاتلان و زورگیران هم بند کرده اند.

وی تصریح می کند: البته به لحاظ جامعه شناسی همین هم باید بررسی شود که فقر وقتی بیداد می کند دزد و زورگیری هم رواج می یابد، و من هم نمی خواهم به بعد اجتماعی این ماجرا ورود پیدا کنم ولی اعتراض مان این است که چرا یک هنرمندی که یک آواز خوانده که خیلی هم خوب توانست وضعیت موجود در ایران را از طریق همین آوزا منعکس کند و از زبان مردم هم آواز خوانده است چرا باید با کسانی که قتل و دزدی مرتکب شده اند در یک بند باشد؟ به چه جرمی یعنی فعلی که برادرم انجام داده است متناسب است با حکم مجازاتی که برایش در نظر گرفته اند؟

وی می گوید اگر مسولین نمی دانند در این زندان ها چه خبر است و به مردم چه می گذرد این عذر بدتر از گناه است و اگر می دانند که چه خبر است خب این جنایت است.

وی در مورد پیگیری های قضایی خود به منظور ملاقات با آریا آرام نژاد می گوید: ما وقتی رفیتم دادستانی، آقای اکبرزاده معاون دادستان می گوید آریا از نظر ما یک زندانی عادی است و نیازی به نامه ما برای ملاقات نیست اما وقتی می رویم زندان می گویند برای این جور زندانی ها نیاز به نامه دادستان است و دوباره بر می گردیم دادستانی می گوید شاید سازمان زندان ها یک قانون خاص خودش را داشته باشد، این یک بام و دو هوا یعنی چه؟ الان یک الف بچه هم می فهمد که سازمان زندان ها زیر نظر دادستانی دارد کارهایش را انجام می دهد، یعنی ما را میان زندان و دادستانی به همدیگر پاس می دهند و این رفتار ها واقعا برای تحقیر کردن است. برخوردهایی با ما می کنند که فقط در شان خودشان است.

وی ادامه می دهد: شاید درست نباشد که این را بگویم ولی من دوست ندارم به شخصیتم به حرمتم اینطوری توهین کنند. هیچ طلبی از این انقلاب ندارم ولی من هم برای این کشور جبهه رفتم، جانباز شدم ولی اگر گوش کری در میان مسولان هست که حرف های ما را نمی شنوند می خواهم از این فرصت استفاده کنم و بگویم حداقل این فریاد بلند را بشنوند که نیروهای جبهه رفته و جانباز هیچ طلبی از انقلاب ندارند ولی دوست داشتند یک وضعیت بهتری برای مردم رقم می خورد.

مهدی آرام نژاد با اشاره به اینکه مسولان اصلا پاسخگو نیستند می گوید: در مملکتی که جرم سیاسی هنوز تعریف نشده یک جوان هنرمند را با قاتلان هم بند می کنند و بعد خانواده ها نمی دانند از چه کسی باید بخواهند که به این وضعیت رسیدگی کنند از رییس جمهور؟ ایشان که اصلا کاره ای نیست، از رییس قوه قضاییه یا از رهبری جمهوری اسلامی؟ خیلی سخت است وضعیتی که خانواده ها تحمل میکنند …

وی در عین حال تاکید می کند که آریا آرام نژاد جوانی است که نمی تواند مشکلات مردم را ببیند و سرش را پایین بیاندازد، او دچار هیجانات هم نیست بلکه با احساس مسولیت

وضعیت اجتماعی و سیاسی را دید و آوازی را خواند حالا سوال اینجاست آیا مسولان به جای شنیدن درد دل های مردم باید بزنند توی سرشان؟ حرف من فقط آریا نیست صحبتم این است که اینها چرا حرکات شفاف مردم را تحمل نمی کنند؟

برادر این هنرمند دربند با اشاره به وضعیت سایر زندانیان سیاسی شهرستان بابل می گوید: آقای شهیری یکی از نیروهای فرهنگی کشور است که در استان مازندران خیلی ها ایشان را می شناسند، آقای دکتر سروش، آقای میری، اینها از چهره های فرهیخته و سرشناس استان مازندران هستند و مردم اینها را می شناسند ولی وقتی می بینند که مملکت دارد با فرهیختگان شان چنین برخورد می کنند که به خاطر عملکردشان باید زندانی باشند طبیعی است که نگران می شوند.

مهدی آرام نژاد که خودش از چهره های شناخته شده شهرستان بابل است می گوید: هیچ نسلی دوبار انقلاب نمی کند مرحوم جلال آل احمد می گفت انقلاب سم است اما متاسفانه یک عده ای در درون نظام هستند که از اراده مردم سو استفاده کردند و می خواهند جامعه را به بحرانی بکشانند که ما یک سم دیگری بخوریم و یک انقلاب دیگری انجام دهیم. شاید سن شما کم باشد و به خاطر نیاورید که بهترین نیروهای کشورمان یا شهید شده اند و یا اعدام شده اند. من فکر نمی کنم جامعه ایرانی یک حرکت شتابنده و یک انقلاب دیگری که در یک دوره ای به اصطلاح کاربرد داشت را برتابد. اگر در بین مسولان کسی هست که می فهمد و این مسائل را درک می کند، اجازه ندهد در داخل این نظام کاری کنند تا مردم اینگونه برانگیخته شوند، باور کنید موج عظیمی از مردم مخالف اند.

وی با اشاره به وضیعت بیماری آریا آرام نژاد می گوید: برادرم قرص قلب مصرف می کند و دکتر ایشان هم این موضوع را تایید کرد که ایشان از نظر قلبی دچار بیماری هستند و ما واقعا نگران هستم و اصلا نمی دانیم چه بکنیم، اگر با همه این اوصاف او بمیرد به مرگ طبیعی نمرده است بلکه مسئولان جمهوری اسلامی خودشان باید مسولیت مرگ برادرم را بپذیرند. ما نگران هستیم. فردا نگوئید به مرگ طبیعی مرده است. این حرفم خطاب به مسئولانی است که پس از هر فاجعه اعلام می کنند ما نمی دانستیم. هر چند ندانستن وضع امنیتی عذر بد تر از گناه است.
مسیح علی نژاد





ترانه سبز (391) - زندان آزادی - ارتش قلم

فراخوان جنبش سبز مشهد در مورد تجمعات روز عاشورا


بسم الله الرحمن الرحیم 
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا 

من در عجبم برای ملتی که خود زیر بار ظلم هستند و برای حسینی گریه میکنند که آزاده زیست .دکتر علی شریعتی 




عاشورای دیگر از راه می‌رسد. روزی که سالارش حسین، مردی است که فراتر ازهر نژاد، طبقه و دینی به “حق و حق طلبی” پیوند می‌خورد. در صحنه تاریخی که چون میدان نبردی ازلی است میان ظالم و مظلوم، حسین باید بی تاریخ از جنس اسطوره باشد تا در قامت دهها ملت و هزاران صدا تکثیر شود. تا جغرافیای کربلا بشود به وسعت دنیای تمام ستم دیده گانی که تشنه آزادی هستند و کسانی راه “آب” را که نشان زیستن است بر آنها بسته اند. علمدارش باید با دستانی قطع شده به خاک بیافتد تا تمامی‌انسانها بدانند که این مبارزه تا ابد ادامه خواهد داشت و باید این علم را از زمین بردارند. تیر حرمله ای باید بر گلوی علی اصغر بنشیند تا نقاب از صورت ظالم بیافتد و حتی صدها سال بعد هیچ رسانه ملی و میلی نتواند ننگی چنین را از صورت مردانی از جنبس همان یزید، زمانی که ارابه مرگ بر تن زنی راندند بشوید. حسین کابوس ماندگار ظلم است و تکرار نام نامی‌اش ندای پایان در گوش ستم. تهران ششم دی ماه سال ۸۸ نیز این چنین عاشورایی دیگر بود. عاشورایی که همه جز خود دیکتاتور قامت زشت اش را دیدند. دیکتاتوری که دیگر مکرش جز خودش را فریب نخواهد داد. فریبی که اسارات اوست، قفس اوست.
ضمن اعلام حمایت همیشگی از جنبش سبز و در راستای ادامه این مسیر به اطلاع همشهریان سبز مشهدی محترم میرسانیم که مسیر تجمع و راهپیمایی ظهر عاشورا از بیت آیت الله صانعی واقع در خیابان آزادی 9 تا چهارراه شهدا و از چهارراه شهدا به سمت حرم مطهر می باشد. 
منتظر دیدار تمام رهپویان سبز در مسیر راهپیمایی می باشیم. 


جنبش سبز مشهد


جنبش سبز هیچ برنامه ای در بیت مرجع سبز آیت الله صانعی ندارد و صرفا شروع راهپیمایی و تجمع از مقابل بیت می باشد.

ترانه سبز (390) - شاید فردا دیگه دیره

ترانه سبز (389) - ای ایران

ترانه سبز(388) ای ایران

نامه همسر آریا آرام نژاد خطاب به همسر دربندش: تو محکومی به نبستن چشم‌ها


همسر آریا آرام نژاد، هنرمند مردمی حامی جنبش سبز در نامه ای خطاب به همسر دربندش نوشته است: تو محکومی به نبستن چشم‌ها. نبستن گوش‌ها و غیر قابل بخشش‌تر از همه اینکه، تو محکومی که نه تنها بی‌پروا و با وقاحت دروغ نگفتی، بلکه صدای حقگویت را آنقدر بلند کردی تا خراب شود روی سر تصمیمات اشتباهی که به قیمت تاراج رفتن ایران و ایرانی گرفته می‌شود. چه گناهی بزرگ‌تر ازاین می‌تواند باشد که درد مردم را فریاد بزنی، آیا نمی‌دانستی که مُجازی و می توانی، یا سکوت کنی و یا "دزد مردم" باشی، دزد روح و روان خسته هم وطنانت، و دراین روز‌ها که زخم‌های تازه و کهنه، گوش خراش‌تر از هر فریادی آوار می‌شوند، باید آن‌ها را در تنهائی و سکوت درمان که نه "محو" کنیم.

به گزارش کلمه، عادله ضیایی، همسر آرام نژاد که خود نیز در دوران اسارت همسرش تحت فشار روانی نیروهای امنیتی بوده، در نامه خود آورده است: اینجا خدا خیلی زود‌تر از آنچه فکر کنی آه مظلوم را می‌شنود و این ویرانه‌هایی که می‌بینیم تاوان آن آهی است که با ضجه‌ها کشیده شد و حالا همه با هم تاوان می‌دهیم، و به باد رفتن اعتماد و اعتقاداتمان را به نظاره می‌نشینیم.‌ ای کاش می‌دانستی تو غریبه تر و نامحرم‌تر از آنی که بخواهی انسانیت کم کم مهجور شده را به داعیه داران مدعی یاد آوری کنی.

دستگیری این فعال جنبش سبز اواسط آبان ماه سال جاری با ضرب و شتم همراه بوده و ماموران در داخل منزل به وی دستبند زده اند. آنها همچنین ضمن تفتیش منزل، بخشی از دست نوشته های آریا و مدارک کاری و همچنین کامپیوتر شخصی او را نیز توقیف کرده و با خود برده‌اند.

آریا آرام نژاد، هنرمند جوان و آهنگ‌ساز نام‌آشنای هوادار جنبش سبز است که پس از عاشورای ۱۳۸۸ ترانه‌ای با عنوان «علی برخیز» منتشر کرد. او چندی بعد، در پی استقبال قابل توجه از این اثرش در فضای مجازی، در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط اداره اطلاعات بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد.

او پس از گذراندن نزدیک به ۵۰ روز انفرادی و زندان که تمام این مدت را در بند انفرادی زندانهای متی‌کلا شهرستان بابل و بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان ساری سپری کرده بود، به قید وثیقه آزاد و در دادگاه انقلاب شهرستان بابل به نه ماه حبس تعزیری محکوم شد.

از این آهنگ ساز و خواننده ی مردمی تا به حال آهنگ هایی چون علی برخیز، دلتنگی و برای لمس آزادی منتشر شده است.


متن کامل نامه همسر آریا آرام نژاد به همسر دربندش به شرح زیر است:

نمی‌توانم درک کنم ۲۴ روز یعنی چقدر نبودنت، اما می‌دانم این روز‌ها چیزی به بزرگی زندگی برای من کم شده است.
متاسفم که باید اعتراف کنم تو، عزیز دل، عمیقا دچار اشتباه شدی. تو متهم به انسان ماندن و تعهدی. تو مجرمی به دلیل احساس وظیفه در قبال سرنوشت کشورت، باید به اعتقاداتت اعتراف کنی و پاسخگو باشی، در قبال این ظلمی که به خاطر رعایت کردن شرافت هنریت، به جامعه هنری تحمیل کردی. اشتباهات فاحشت را جبران کن! تو محکومی به نبستن چشم‌ها. نبستن گوش‌ها و غیر قابل بخشش تر از همه اینکه، تو محکومی که نه تنها بی‌پروا و با وقاحت دروغ نگفتی، بلکه صدای حقگویت را آنقدر بلند کردی تا خراب شود روی سر تصمیمات اشتباهی که به قیمت تاراج رفتن ایران و ایرانی گرفته می‌شود. چه گناهی بزرگ‌تر ازاین می‌تواند باشد که «درد مردم» را فریاد بزنی، آیا نمی‌دانستی که مُجازی و می توانی، یا سکوت کنی و یا «دزد مردم» باشی، دزد روح و روان خسته هم وطنانت، و دراین روز‌ها که زخم‌های تازه و کهنه، گوش خراش‌تر از هر فریادی آوار می‌شوند، باید آن‌ها را در تنهائی و سکوت درمان که نه «محو» کنیم.
عزیز دل، اینجا خدا خیلی زود‌تر از آنچه فکر کنی آه مظلوم را می‌شنود و این ویرانه‌هایی که می‌بینیم تاوان آن آهی است که با ضجه‌ها کشیده شد و حالا همه با هم تاوان می‌دهیم، و به باد رفتن اعتماد و اعتقاداتمان را به نظاره می‌نشینیم.‌ ای کاش می‌دانستی تو غریبه تر و نامحرم‌تر از آنی که بخواهی انسانیت کم کم مهجور شده را به داعیه داران مدعی یاد آوری کنی.
این روز‌ها که در سلول کوچکت، همدمت، تنها، تنهائی است، و تو تاوان معصومیت قلبت رامی دهی، چه کسی خبر از بغض‌های سمجی دارد که بار‌ها و بار‌ها گلویت را فشردند و مانع از خواندن این ترانه‌ها شدند؟ آیا کسی که به جرم خواندن “لمس آزادی” مشت به دهانت کوبید،‌‌ همان صدای محزونت را وقتی وصیت نامه را می‌خواندی شنیده بود؟ کاش می‌دانست ظلم هر جای تاریخ که اتفاق بیفتد نامش‌‌ همان ظلم است. کسی خبر از عمق عشق تو به سرزمینت دارد؟ آنقدر که زخم زبانهای دوستانت هرچند روح بلندت را غمگین می‌کرد تو را نا امید نکرد و تو با شور و شوقی می‌خواستی بخوانی از امید به آمدن فردائی بهتر. بخوانی و اینکه هنوز فرصت هست برای آبادی، همدلی. این قلب بزرگت به امید چه، پرتپش‌تر می‌شد؟ چه تلاش بیهوده‌ای نازنینم.
می توانستی هر کجای این دنیای بزرگ باشی و برای سرزمینت هرچه می‌خواهی در امنیت و با افتخار بخوانی. اما اینجا! این چه گناه نابخشودنی بود که مرتکب شدی؟ اینجا باشی و از امید برای بهتر شدن بخوانی؟ چه جرمی سنگین‌تر از این می‌تواند برای یک هنرمند باشد تا به زندان راهنمائی نشود؟ این روز‌ها که نان و خدا را با هم می‌خورند، قناری سرمست، سهم تو شاید سکوت بود، نه صدا. چرا نمی‌دانستی اینجا عاشقانه‌های هجو خریداران پر پا قرصی دارد و تو جوجه اردک زشت منفور می‌شوی بین آن همه زیبائی و ملاحت؟ حالا ماندی در انفرادیت و تنگ نظری ها را به جان می‌خری، روز‌هایت را به جرم صداقت، بی‌آفتاب می‌گذارنی تا فراموش نکنی، شرافت و احساس وظیفه را مثل بسیاری، باید بگذاری در پستوی نمناک وجدان‌ها و نان تعهد را به نرخ روز بخوری.، ماندی، تا یادت بماند اینجا ایرانی شده که گاهی انتقاد به قیمت زندگی تمام می‌شود، چه برسد به هنر و تعهد که این روز‌ها هووی یکدیگر شده‌اند و انگار سر سازگاری ندارند، و تو عزیز دل محروم می‌مانی از همه دوست داشتنهایت، اگر بزرگوارانه کبک‌ها را فراموش کردی، سوراخ موش‌های مجلل را، و عافیت طلب هائی را که هر از چند گاهی برای اعلام حضور پاک و پاکیزه‌شان یکی به نعل می‌زنند و یکی به میخ. تا از این دوران پر تلاطم به سلامت و بی‌هزینه عبور کنند و دوباره با ژست‌های روشنفکرنه و طنازی‌هایشان در خیالشان بشوند محبوب قلبهای مردم خسته‌ای که گوششان پر شده از…
این دلسوختن‌های تلخ به پایان می‌رسد، اما چه وقت، مردان سایه به این نتیجه شیرین می‌رسند که دشمن بودن الماسهایی چون تو، توهمی بیش نبوده. روزی که بی‌تاب بودن‌ها، که در روح و جان رنج کشیده‌ات می‌نشیند تو را هنرمند مغضوب نسازد. روزی که همه همخانه‌هایت، بدانند که این ذات هنرمند توست که تو را وادار به دیدی متفاوت و نقادانه به جهان می‌کند. و این بی‌پروا از امید خواندن تو هدیه ایست به قلبهای غمگینی که به عشق این سرزمین می‌تپند. من شرمگینم از تو و چشمان زیبابین و صدای صادقت به دلیل روزهای سختی که می‌گذرانی. از تو نازنین، به خاطر ظلمی که بر تو می‌رود و غربتی که خانواده بزرگوار هنر به آن دچار شده، شخصا عذر خواهی می‌کنم که آن همه حسن نیت و مرام، این چنین ناروا و زشت پاسخ داده می‌شود.

با گذشت ده روز از ربایش و بازداشت مجدد، آریا آرام نژاد، خانوادۀ این هنرمند زندانی و حامی جنبش سبز، نسبت به وضعیت سلامت وی ابراز نگرانی کرده و خواستار تسریع در رسیدگی به پرونده و همچنین آزادی هرچه سریعتر او شده اند.


آریا آرام نژاد، ترانه سرا و خواننده ی جوان بابلی که با سرودن آهنگ های اعتراضی خود بارها نسبت به وضعیت زندانیان دیگر ابراز نگرانی کرده بود، این بار خودش در زندان به سر می برد و خانواده اش نگران وضعیت او هستند.


گفتنی است، آریا آرام‌نژاد که دو سال پیش، بعد از وقایع عاشورای سال ۸۸ پس از خواندن یک آهنگ اعتراضی نسبت به سرکوب جنبش سبز بازداشت شده بود، بار دیگر در ۱۷ آبان ۹۰ زمانی که برای پیگیری پرونده محکومیت خود به دادگاه تجدید نظر استان مازندران واقع در ساری مراجعه کرده بود، پس از بازگشت به منزل از سوی ماموران امنیتی بازداشت و به مکان نا‌معلومی انتقال داده شد.


به گزارش کلمه، عادله ضیایی، همسر آریا آرام نژاد، در مورد وضعیت فعلی و آخرین تماس این هنرمند زندانی می گوید: "آخرین خبر من مربوط به چهار روز قبل است که ایشان تماس کوتاهی گرفتند که متاسفانه حالشان خوب نبود، خسته و عصبی و تحت فشار به نظر می رسید... "

وی تصریح می کند: "داشتن امکانات اولیه مناسب برای زنده ماندن و زندگی از ابتدائی ترین حقوق نه حتی انسان بلکه موجود زنده است و من از این بابت بسیار معترض هستم.همینطور طبق اطلاعاتی که به من رسیده، متاسفانه زندان ایشان از آب آشامیدنی مناسبی برخوردار نیست. وضعیت سلامتی آریا متاسفانه مناسب نیست و من شدیدا نگران سلامتی او هستم. تا او را نبینم آرام و قرار ندارم و تنها چیزی که مرا مجاب به مصاحبه کرد، فقط و فقط شرایط سخت جسمی و روحی آریا است."

همسر آریا آرام نژاد در خصوص علت یا علل دستگیری همسرش گفت: "هنوز بعد از گذشت این مدت، این علامت سوال بزرگ برای من و خیلی از دوستانِ اوست که چرا آریا را دستگیر کردند؟ چرا درست در روزی که برای بررسی نتیجه پرونده اش به دادگاه تجدید نظر رفته بود؟ در اولین مکالمه اش گفته بود به جرم ساختن آهنگها بازداشت شده و همین طور روزی که مامورین برای بازداشت آریا به منزل آمده بودند، ایشان مصر بود که حکم دستگیری را ببیند و مامورین هم با اکراه نشان دادند. نکته ی جالب توجه این بود که در توضیح علت بازداشت نوشته بودند «خواننده جریان فتنه است» و بعد از عاشورای ۸۸ آهنگ «علی برخیز» را خوانده و دستگیر شده و بعد از آزادی به قید وثیقه “به فتنه گری ادامه داده است."

وی با اشاره به اتهام وارده به همسرش معترضانه خاطرنشان کرد: "بسیار متاسفم. در کدام فرهنگ لغت، روایت کردن وضعیت واقعی و ملموس جامعه به زبان شعر مصداق فتنه گری است؟ در کجای دنیا امید دادن به مردم برای بهبود شرایط، فتنه گری تعبیر می شود؟ چه قشری از انسانها و با چه تفکری می توانند مخالف حس والا و انسانی همدردی با مادرانی که داغدار بیگناه کشته شدن عزیزانشان هستند، باشند؟
آیا ترانه های این هنرمند چیزی غیر از صداقت محض، تعهد و بی تفاوت نبودن به دردهای خاموش اما بیدار مردم است؟ ایشان در کدام ترانه اش حرف کذب و ناراستی زده است؟ در کدام ترانه امنیت مردم و کشورش به خطر افتاده؟ آیا به کسی توهینی شده؟ در کدام آهنگ، ایشان هموطنانش را دعوت به خرابکاری، آشوب و اغتشاش کرده است؟ بدا به حال ما که هنرمندانی را چنین مورد بی مهری و هتک قرار می دهیم که جرمشان چیزی جز متعهد بودن، مسئولیت پذیری، شرافت وصداقت بی پایان نیست."

عادله ضیایی با رویکرد به بازداشت قبلی آریا، که بعد از سرکوب خونین آزادیخواهان در عاشورای ۸۸ صورت گرفت، افزود: "جای شگفتی و تاسف است که در یک کشور اسلامی، پاداش و نهایت حمایت از هنرمندی که خالق یک اثر مذهبی تاثیرگذار بود، زندان است. به این”اتهام” – که به دلیل استناد های بی پایه و همچنین ایستادگی آریا با وجود فشار های بسیار بسیار زیاد و تمکین نکردن ایشان به اعتراف به موارد خواسته شده از او – به “جرم” تبدیل نشد، ایشان در دادگاه اول به ۱۰ ماه حبس محکوم شد.
در روز دستگیری مجدد، ایشان برای پیگیری حکم دادگاه تجدید نظر به دادگاه رفته بود که به آریا گفته بودند پرونده در دست بررسی و مطالعه است و فعلا باید صبر کنید اما به محض بازگشت به منزل دستگیر شد. من بعید می دانم در فاصله نیم ساعت پرونده بسته شود، حکم صادر شود، ابلاغ شود و اجرا شود."


وی در خصوص ربایش و بازداشت اخیر همسرش نیز شرح داد: "ساعت دو بعد از ظهر روز ۱۷ آبان بعد از برگشتن از دادگاه بی نتیجه ی تجدید نظر، به محض پیاده شدن از خودرو، پنج نفر در ورودی ساختمان به آریا حمله کردند و با مشت به دهانش کوبیدند. من منزل بودم. وقتی دیدم کلید بیش از حد معمول در قفلِ در می چرخد، رفتم در را باز کردم، دیدم آریا با دستان دستبند زده داشت تلاش می کرد که در را برای ماموران باز کند.
پنج مامور لباس شخصی به همراه آریا وارد خانه شدند و همه جا را گشتند. کامیپیوتر آریا، سی دی ها و نوشته هایش را به همراه کامپیوتر من، سی دی ها و نوشته ها و شعر های من بردند."


همسر آرام نژاد افزود: "من از حقوقدانان می پرسم، اگر حکم بازداشت برای آریا بود، چرا وسایل مرا برده اند؟ حالا که می دانند وسایل من است، چرا بر نمی گردانند؟ دوستانی که در شرایط مشابه قرار گرفتند، می دانند که این برادران تمایل زیادی به بردن رسیور ماهواره دارند که این کشف و ضبط زودتر از بقیه موارد اتفاق افتاد. شوک ورود این افراد به خانه آنقدر برای من زیاد بود که به گفته آریا تا مدتی بیهوش بودم و مامورین مجبور شدند دستبند آریا را باز کنند... آنها همه جا را گشتند. اتاق من و حتی همه کمد های لباس که آریا به شدت معترض شده بود اما متاسفانه حتی کیف دستی مرا هم بررسی کردند. یک نکته جالب توجه این بود که بعد از بررسی خودروی آریا، مطالبی را که آریا برای رد مستدل اتهامات و اثبات بی گناهی اش برای جرم های ذکر شده در دادگاه اول نوشته بود و قرار بود بعد از تکمیل به دادگاه تجدید نظر تقدیم کند، به عنوان “مدارک مربوط به جنبش سبز” ثبت و با خود بردند."


وی در ادامه سخنان خود پیرامون وضعیتِ بیماری و سلامتی آریا گفت: "متاسفانه یک بیماری قلبی ارثی در خانواده شان وجود دارد که مادر و یکی از خواهرانِ آریا هم بر اثر همین بیماری به رحمت خدا رفتند. همه نگرانی این است که آریا هم درگیر این مشکل است. متاسفانه در چند وقت اخیر به محض اینکه وضعیتی باعث فشار روانی و عصبی بر آریا می شد، این مسئله افزایش پیدا می کرد که با یک پزشک مشورت شده بود و قرار بود یک سری آزمایشات انجام بشود که این اتفاقات افتاد و چون در حال حاضر آریا در انفرادی و وضعیت فشار قرار دارد، من به شدت نگران بیماری قلبی ایشان هستم."


همسر آریا آرام نژاد، هنرمند، خواننده و فعال حامی جنبش سبز، صریحا خواستار "آزادی بی قید و شرط" همسرش شد و گفت: "مسئولین اجازه دهند کسی که به زبان لطیف هنر از حقوق مردم دفاع می کند، حداقل حقوق نه حتی شهروندی، بلکه حقوق مرسوم یک زندانی را در این ایام داشته باشد که باز شاهد مورد دیگر از قانون گریزی در پرونده نباشیم.
این برخوردهای آزاردهنده، زیبنده یک دولت اسلامی که داعیه دار اخلاق و اصول دین و مهرورزی برای همه انسانهاست، نیست. و خواسته دوم اینکه با تسریع در روند این پرونده، التهاب ایجاد شده در جامعه هنری و عموم مردم را از بین ببرند. مردم هنردوست و فهیم ما به قشر هنرمندشان علاقه مند و به شرایط آنها بسیار حساس هستند و سریعا موضع گیری می کنند."