طرح سبز/ به یاد شهدا؛ شعری از شفیعی کدکنی



برای مشاهده در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید.

درین شب ها،

که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد.

درین شب ها،

که هر آیینه با تصویر بیگانه ست

و پنهان می کند هر چشمه ای

سرّ و سرودش را

چنین بیدار و دریا وار

توئی تنها که می خوانی.

توئی تنها که می خوانی

رثای ِ قتل ِ عام و خون ِ پامال ِ تبار ِ آن شهیدان را

توئی تنها که می فهمی

زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را.

بر آن شاخ بلند،

ای نغمه ساز باغ ِ بی برگی!

بمان تا بشنوند از شور آوازت

درختانی که اینک در جوانه های خُرد ِ باغ

در خوابند

بمان تا دشت های روشن آیینه ها،

گل های جوباران

تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را

ز ِ آواز تو دریابند.

تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام.

تو، بارانی ترین ابری

که می گرید،

به باغ مزدک و زرتشت.

تو، عصیانی ترین خشمی، که می جوشد،
ز جام و ساغر خیام.

درین شبها

که گل از برگ و

برگ از باد و

ابر از خویش می ترسد،

و پنهان می کند هر چشمه ای

سرّ و سرودش را،

در این آقاق ظلمانی

چنین بیدار و دریا وار

توئی تنها که می خوانی…

“محمد رضا شفیعی کدکنی”

0 ديدگاه:

ارسال یک نظر