زخم بی صدا

از وبلاگ آقاي حسين زمان 


این احساس شرمنده گی و این احساس گناه همواره من و هم نسل های من را رنج میدهد . اگر چه خود را گناه کار نمیدانم چرا که جز به صلاح وطنم و جز به اعتلای دینم نیندیشیده ام ولی نمیدانم چرا چنین حسی دارم . شاید دلیل اصلی آن نتیجه نگرفتن از آنچه کرده ام و کرده ایم میباشد . شانزده سال بیشتر نداشتم که بیعدالتی را درک کردم و لب به اعتراض گشودم  . به خیل مبارزان و مردم انقلابی پیوستم و خطر ها کردم تا ظلم نباشد و ظالم بر مردم نتازد . تا از حرف زدن هراسی نباشد و تا مزد حق جویی و حق طلبی چماق و دشنه و زندان نباشد . هشت سال نبرد با دشمن خارجی را در اولویت زندگی قرار دادم و لذت جوانی و کامجویی از زندگی را به فراموشی سپردم تا پای بیگانه به وطنم باز نشود و تا استقلال کشورم حفظ شود که در آینده خجلت زده و شرمنده فرزندانم نباشم .
اما دریغ و افسوس که امروز نمیتوانم سرم را مقابل فرزندان خودم و فرزندان این مرز و بوم بالا نگاه دارم . آن روز که در مقابل مسجدی که شبها و روزها را بعنوان یک بسیجی  در آن به سر میکردم  فرزندم را جامه دریدند و کتک زدند عرق شرم بر رویم نشست . آن روز که خانواده ام را به جرم همراه داشتن عکس شریعتی در خیابان دستگیر کردند و در مقابل چشمان من به آنها چشم بند زدند و در آن حال پسرم را با مشت به دیوار مسجد کوبیدند آوار بر سرم خراب شد .
که البته آنچه بر من و خانواده ام رفت در قیاس با دیگران هیچ نیست .
ترانه زیر را با یک دنیا شرمساری و خجالت برای فرزندانم و هم نسل های ایشان خوانده ام . برای جوانان غیور و پر انرژی که با نشاط و خنده هایشان به ما شور و امید میدهند .این ترانه را  تقدیم میکنم به فرزندان و جوانانی که هر از گاهی به جرم عاشقی ، به جرم شور و حرارت جوانی و به جرم حق طلبی چوب جهالت و نادانی بزرگانی را میخورند که فراموش کرده اند روزی خود جوان بودند و پر شور و حرارت . میدانم دنیایتان را خط خطی کرده اند و من نیز خود را مقصر میدانم . امیدوارم بر من و ما ببخشید . به زودی فایل صوتی این ترانه را به همه شما دوستان عزیزم تقدیم میکنم .
زخم بی صدا
خندیدی و دنیا برام یه لحظه دوس داشتنی شد
حتی گلای کاغذی  تو گلدونا کاشتنی شد
خندیدی و مردمکات ایوون آسمون شدن
خاطره های کهنه مون تازه شدن جوون شدن
میاد به این دقیقه ها زندگی مال ما باشه
میاد به این خاطره ها خواب و خیال ما باشه
وقتی ترانه های من زندونی زمین میشه
می خندی و دنیا برام یه لحظه دلنشین می شه
شدم یه زخم بی صدا  شدم یه قلب پر درد
چقدر خجالت می کشم کی دنیاتو خط خطی کرد
چی شد که دنیامون پر از جنگ و پر از جنازه شد
خندیدی و لبات پر از باغ انار تازه شد
ترانه سرا : آقای کاکایی

0 ديدگاه:

ارسال یک نظر